سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نسل کشی صهیونیسم (سه شنبه 86/9/6 ساعت 1:59 عصر)

 : راشل کوری 
من در میانه یک نسل کشی هستم

 

 

 

اشاره :
داستان حماسی « راشل کوری » ماجرای دختری جستجوگر و حقیقت خواه از شهری کوچک در آمریکا است (المپیا در 60 کیلومتری جنوب سیاتل ) که با رها کردن راحتی و آسایش خود که غالبا اکثر همسالان او مشتاقانه در پی آنند برای دفاع از انسان های رنجدیده ای که هرگز در طول عمر کوتاهش آنان را ملاقات نکرده به این سوی جهان آمد. « راشل » که تنها 23 بهار را تجربه کرده و لیکن آنچنان از روح بزرگ و سلامت نفس برخوردار بود که محدودیت های سیاستمداران را برنمی تابد و با شجاعت گام در مسیری می گذارد که سرانجامش نامعلوم می نمود. برای حضور در سرزمین های اشغالی فلسطین که از مظلومیت ساکنانش بسیار شنیده بود ابتدا به « جنبش همبستگی بین المللی » می پیوندد تا بدین طریق زیستن در کنار انسان هایی که آزادی از اسارت اشغالگر را فریاد می کنند تجربه نماید. ملتی که با گذشت پنج دهه مبارزه و مقاومت ایستادگی و استقامت را معنایی خاص بخشیدند و وحشیگری عصر جدید را به زانو درآوردند.
نامه های روشنگرانه راشل به خانواده اش که پس از شهادتش در روزنامه انگلیسی « گاردین » به چاپ رسیده آنقدر تکان دهنده است که خواندنشان به دلیل احساساتی که برمی انگیزاند عمیق و فوق العاده دشوار است . این نامه ها فی الواقع درباره « همبستگی انسانی » رازها فاش می کند. به همین دلیل است که می بینیم مردم صمیمی فلسطین صادقانه او را در میان خود می پذیرند و او را از خود می دانند. آنها راشل را به گرمی پذیرا می شوند چون مثل آنها زندگی می کند و مثل آنها وحشت و هراس اشغالگری را که حتی بر زندگی یک کودک سایه گسترده احساس می کند.


« راشل کوری » سرنوشت پناهندگان فلسطینی و شهرهای بی پناه آنان و نیز اقدامات شریرانه و جنایتکارانه رژیم صهیونیستی برای نابودی نژادی را درک می کند. آنچه در نامه های راشل می درخشد بیان زیبای او از مقاومت خیره کننده فلسطینی هاست که علیرغم رنجی روزمره تنبیهات دسته جمعی انهدام منازل و کشتزارها ایجاد دیوار تقسیم نژادی و کشتارهای بی وقفه شهروندان و صدها جنایت جنگی دیگر هرگز از تسلیم سخن نمی گویند. و به نظر می رسد که همین ویژگیهای منحصر به فرد است که انسان حقیقت جو را برای نجات انسانیت به اینسوی جهان می کشاند و چون راشل به مقاومت و دفاع از مظلوم وامی دارد.
م ـ طلوع گر

 

_2
روز شانزدهم ماه مارس 2003 (26 اسفند 1381 ) یکی از گروه های طرفدار صلح به نام « جنبش همبستگی بین المللی » در غزه می خواست در مقابل سربازان اسرائیلی بایستد تا مانع تخریب خانه فلسطینیان شود. « راشل کوری » که یکی از اعضای این گروه بود وقتی یک بولدوزر نظامیان اسرائیلی به سوی خانه فلسطینی ها می رفت خود را به آنان رساند و مقابل خانه روی زمین نشست . راننده بولدوزر برای این که او را از آنجا براند خاک و سنگ بر سرش ریخت اما راشل همچنان استوار بر جا نشست . صهیونیست ویرانگر بولدوزر را به حرکت درآورد و با قساوت تمام و در مقابل دوربین خبرنگاران خارجی راشل را زیر چرخ های آهنین خود گرفت و از روی پیکر او رد شد.
آن روز دو هفته بود که راشل در فلسطین به سر می برد. وی توسط « ایمیل » و تلفن با خانواده اش ارتباط داشت . آنچه در زیر می آید سه نامه از آخرین یادداشت هایی است که راشل برای مادرش نوشته نامه های این آمریکایی با وجدان و شجاع و شهادتش در راه دفاع از آزادی و انسانیت گواهی است عینی از آنچه سالهاست بر فلسطین و فلسطینی می رود.
20 فوریه 2003
امروز ارتش اسرائیل در جاده غزه چندین خندق حفر کرد و دو پست اصلی بازرسی را که در این جاده بود بسته است . معنی اش این است که دانشجویان فلسطینی که می خواستند در ترم جدید دانشگاه ثبت نام کنند دیگر نمی توانند به آن طرف بروند مردم نمی توانند سر کارشان بروند و آن ها که در آن طرف بودند گیر افتاده اند و نمی توانند به خانه هایشان برگردند. گروه های داوطلب بین المللی هم که در کرانه غربی رود اردن هستند نمی توانند به دیدارهایشان ادامه بدهند. ما می توانیم به آن طرف برویم به شرط این که از « سفید » بودن مان به عنوان یک امتیاز استفاده کنیم ! البته ممکن هم هست که در هر حال دستگیر و از اینجا اخراج بشویم . هیچ یک از افراد گروه حاضر نیست دست به چنین ریسکی بزند.
نوار غزه حالا به سه قسمت تقسیم شده . صحبت از اشغال مجدد غزه می شود اما فکر نمی کنم این عملی شود. به نظر من چنین کاری از جانب اسرائیل از نظر جغرافیای سیاسی بسیار احمقانه است . بیشترین احتمال به نظرم افزایش شبیخون های ریز و درشت است البته دور از چشم تیزبین جهانیان و خشم و نفرت آن ها و احتمالا تحت پوشش طرح معروف « جابه جایی جمعیت » .

 

_3
اشغال مجدد غزه با اعتراضات و خشم و نفرتی رو به رو می شود به مراتب بیشتر از کشتارهایی که به دستور شارون شهرک هایی که [در طول مذاکرات صلح صورت گرفت . طرح شارون برای غصب زمین ها و ایجاد مستعمره های تازه در همه ]اسرائیل در خاک فلسطین و با غصب زمین های فلسطینی ها می سازد و مهاجرین یهودی را در آن سکنی می دهد. جا در حال اجراست و آرام آرام ولی مطمئن تمام امکانات خودمختاری فلسطینی ها را از بین می برد.
من فعلا در « رفح » می مانم و خیال ندارم به طرف شمال بروم . نسبتا احساس امنیت می کنم و بیشترین احتمال در صورت یک حمله و شبیخون بزرگ دستگیری است . می دانی حالا من با تعداد زیادی فلسطینی آشنا هستم که با مهربانی بسیار از من مراقبت می کنند. من یک سرماخوردگی کوچک پیدا کرده بودم آن ها با دادن آب لیمو به مداوای من کمک کردند. زنی که کلید خوابگاه ما را در اختیار دارد همیشه از من احوال تو را می پرسد. او یک کلمه هم انگلیسی نمی داند ولی همیشه حال تو را می پرسد و می خواهد مطمئن باشد که من به تو تلفن می کنم .
با بوسه برای تو بابا سارا کریس و همه .
27 فوریه 2003 دوستت دارم . دلم واقعا برایت تنگ شده . شب ها کابوس های وحشتناکی می بینم . تانک ها و بولدوزرها را می بینم که دور خانه را گرفته اند و من و تو هم داخل خانه هستیم . گاه آدرنالین نقش بی حس کننده بازی می کند.
در چند هفته اخیر غروب ها یا در طول شب اوضاع را در ذهنم مرور می کنم . من واقعا برای این مردم نگرانم . دیروز پدری دست دو بچه اش را گرفته بود و در تیررس تانک ها تفنگچی ها بولدوزرها و جیپ های ارتشی می گشت و می خواست آن ها را از آنجا دور کند چون فکر می کرد خانه اش را با دینامیت منفجر می کنند. من و « جنی » همراه چند زن و دو بچه کوچک داخل خانه ماندیم . در واقع این ما بودیم که به خاطر یک اشتباه در ترجمه این گمان را برای او ایجاده کرده بودیم که خانه اش منفجر خواهد شد. در حقیقت سربازان اسرائیلی می خواستند یک تله انفجاری را از راه دور منفجر کنند تله ای را که احتمالا مبارزان فلسطینی قبلا کار گذاشته بودند . در همین جا بود که روز یکشنبه حدود 150 مرد فلسطینی را در یک جا جمع کرده بودند و در حالی که تفنگ های سربازان اسرائیلی بالای سرشان آماده شلیک بود تانک ها و بولدوزرها 25 گلخانه و مخزن پرورش گل را خراب کردند یعنی جایی را که ممر معاش 300 نفر بود . تله درست رو به روی گلخانه قرار داشت درست در نقطه ای که تانک ها از آنجا وارد می شدند. من از دیدن آن مرد که فکر می کرد اگر با دو بچه اش از خانه خارج شود و آن طور در تیررس تانک بچرخد بیشتر در امان است . وحشت کرده بودم .

 

_4

 من واقعا می ترسیدم که آن ها کشته شوند و برای همین سعی کردم خودم را بین آن ها و تانک حایل کنم . این مسایل هر روزه پیش می آید. اما دیدن آن پدر که با دو بچه کوچولویش در بیرون سرگردان بود و بی نهایت غمگین به نظر می رسید برایم لحظه بخصوصی را ساخته بود شاید برای این که می دانستم که اشتباه ما در ترجمه بوده که باعث شده او از خانه اش برون برود. من خیلی روی حرف هایی که تو در تلفن گفتی درباره این که خشونت فلسطینی ها کمکی به حل قضیه نمی کند فکر کردم . دو سال قبل شش هزار نفر از اهالی رفح در اسرائیل کار می کردند این کارگران امروز فقط ششصد نفرند و از این ششصد نفر هم بسیاری شان از اینجا رفته اند چون سه پست بازرسی بین اینجا و « عسقلان » (نزدیک ترین شهر اسرائیل ) دایره کرده اند که یک فاصله چهل دقیقه ای را که راه هر روزه کارگران بوده تبدیل کرده به یک مسافرت دوازده ساعته و در واقع غیرممکن . به اضافه رفح که در سال 1999 (1378 هـ . ش ) به عنوان سرچشمه رشد اقتصادی جامعه فلسطینی شناخته می شد امروز کاملا ویران است . باند « فرودگاه بین المللی غزه » خراب و فرودگاه بسته شده مرزهای تجاری که با مصر وجود داشت حالا پر از تفنگداران ویژه و سربازان اسرائیلی است که در راه به کمین می نشینند. راه رسیدن به دریا طی دو سال اخیر با ایجاد پست بازرسی و ایجاد مستعمر « گوش غتیف » مسدود شده است . از شروع انتفاضه تاکنون ششصد خانه فقط در رفح خراب شده است . اکثریت ساکنان این خانه ها هیچ ارتباطی با مبارزان نداشتند فقط در نزدیک مرز زندگی می کردند. فکر می کنم حتی از نظر رسمی می توانیم بگوییم که امروز رفح فقیرترین نقطه دنیاست در حالی که در گذشته نزدیک در اینجا یک طبقه متوسط وجود داشت . اخیرا شواهدی به دست آورده ایم که در گذشته کشتی هایی که می باید گل های غزه را به سمت بازارهای اروپا ببرند هفته ها برای کنترل امنیتی در معبر « ارض » منتظر می ماندند. به راحتی می توانی تصور کنی که شاخه های گل که بعد از دو هفته معطلی در کشتی به بازار می رسند چه وضعی دارند و چه بازاری می توانند پیدا کنند. سرانجام هم بلدوزرها آمدند و این مردم را از باغ و باغچه شان جدا کردند.
چه چیز برای این مردم مانده اگر پاسخی داری به من بگو. من ندارم . اگر هر کدام از ما زندگی آن ها را می دیدیم ; می دیدیم که چطور آسایش و رفاه از آن ها سلب شده می دیدیم که چطور با بچه هایشان در جاهایی شبیه انبار و پستو زندگی می کنند; اگر این چیزها برای خودمان پیش می آمد و می دانستیم که سربازها تانک ها و بولدوزرها می توانند هرلحظه برسند و تمام گلخانه هایی را که طی زمان ساخته ایم خراب کنند خودمان را بزنند و همراه 149 نفر دیگر ساعت ها و ساعت ها بازداشت کنند. فکر کن آیا برای دفاع از خودمان و از چیزهای اندکی که برای مان مانده از هر وسیله ای حتی خشونت آمیز استفاده نمی کردیم به نظر من چرا.

 

_5
من به این فکر می کنم به خصوص وقتی باغ و باغچه های گل و میوه را می بینم که خراب شده درخت های میوه را می بینم که بعد از سال ها زحمت شکسته و نابوده شده است . چقدر طول می کشد رویاندن و بزرگ کردن گیاهی و این کار به چه اندازه عشق و محبت نیاز دارد. معتقدم که در شرایط مشابه اکثریت مردم هر طور که بتوانند از خود دفاع می کنند. فکر می کنم عمو « گریچ » همین کار را می کند. فکر می کنم مادربزرگ هم این کار را می کند. فکر می کنم خودم هم خواهم کرد. از من می خواهی که از « مقاومت بدون خشونت » حرف بزنم . دیروز وقتی آن تله منفجر شد شیشه های تمام خانه های مسکونی اطراف فروریخت . ما داشتیم چای می نوشیدیم و من می خواستم با آن دو تا کوچولو بازی کنم .
تا الان اوقات سختی را گذرانده ام . تحمل این همه محبت و مهربانی برایم بسیار دشوار است آن هم از جانب مردمی که مستقیما با مرگ رودررو هستند.
می دانم که در آمریکا همه چیز اغراق آمیز به نظر می رسد. صادقانه بگویم گاه ملاطفت مطلق این مردم که حتی در همان زمان که خانه و زندگی شان درهم کوبیده می شود مشهود است برای من سورئالیستی است . برایم غیرقابل تصور است که آن چه در اینجا می گذرد می تواند در دنیا پیش بیاید بدون این که اغتشاش و آشوب و جنجال عمومی درپی داشته باشد. این ها قلبم را به درد می آورد همان طور که در گذشته هم برایم دردناک بود. چه چیزهای شنیعی که اجازه می دهیم در جهان بگذرد.
بعد از اینکه با هم حرف زدیم به نظرم آمد که تو حرف های مرا به طور کامل باور نمی کنی . البته فکر می کنم این طوری بهتر است به خاطر این که من روحیه انتقادی و مستقل را از همه چیز بالاتر می دانم و در ضمن فهمیده ام که در مقابل تو نیازی ندارم که آنچه را فکر می کنم توجیه کنم . و برای این دلایل زیادی هست از جمله این که می دانم تو هم در تحقیقات خودت مستقل هستی . با این همه در مورد کاری که می کنم نگرانم .
مجموعه شرایطی که در بالا سعی کردم توضیح شان بدهم و خیلی چیزهای دیگر به تدریج چیزی را می سازد; اغلب پنهان ما عظیم و سنگین . یعنی حذف و تخریب قابلیت گروه خاصی از مردم برای ادامه بقا و زنده ماندن . این چیزی است که من در اینجا شاهدش هستم . قتل و کشتار حمله های موشکی مرگ بچه ها با گلوله این ها قساوت است و وقتی همه این ها را یک جا در ذهنم جمع می کنم از احتمال فراموش شدن آن وحشت می کنم .

 

 

_6

اکثریت غالب این مردم حتی اگر از نظر اقتصادی امکان گریز از اینجا را داشته باشند حتی اگر واقعا بخواهند دست از مقاومت بردارند و خاک خود را رها کنند و بروند (واین به نظر می رسد کوچکترین هدف سفاکی های شارون است ) نمی توانند. برای این که حتی نمی توانند برای تقاضای ویزا به اسرائیل بروند و برای این که کشورهای دیگر اجازه ورود به آن ها نمی دهند نه کشور ما و نه کشورهای عربی . برای همین است که من فکر می کنم وقتی تمام امکان زنده بودن فقط در یک وجب جا (غزه ) خلاصه می شود و از آن نمی توان خارج شد می توانیم از « نسل کشی » حرف بزنیم . شاید تو بتوانی معنی « نسل کشی » را طبق قوانین بین المللی تعریف کنی . من الان آن را در ذهن ندارم . اما من اینک بهتر می توانم آن را تصویر کنم البته امیدوارم . فکر می کنم تو می دانی که من دوست ندارم از این کلمات سنگین استفاده کنم . ولی واقعا سعی می کنم آن را تصویر کنم و بگذارم دیگران خودشان نتیجه گیری کنند. و با این حال همچنان به توضیح و تشریح موقعیت ادامه می دهم .
من فقط می خواهم برای مادرم بنویسم و به او بگویم که من شاهد این نسل کشی تاریخی و حیله گرانه هستم که واقعا وحشت دارم که مدام اعتقاد عمیق خود را به انسانیت و شفقت انسان مورد سئوال قرار می دهم . این ها باید متوقف شود.
فکر می کنم چقدر خوب است که همه ما همه کارهای دیگر را رها کنیم و زندگی خود را وقف این کار کنیم . اصلا فکر نمی کنم که این کار اغراق است .
من هنوز هم دوست دارم با دوستان و همکارانم شادی کنم و بخندم . ولی در عین حال می خواهم که این ها متوقف بشود : بی رحمی و شقاوت . این چیزی است که حس می کنم .
من احساس ناامیدی می کنم . من متاسفم که این پستی و دنائت جزو واقعیت های جهان ماست و این که ما در عمل در آن شرکت می کنیم . این آنی نیست که من برایش به دنیا آمدم این آنی نیست که مردم اینجا برایش به دنیا آمده باشند این دنیایی نیست که تو و بابا آرزویش می کردید; وقتی تصمیم گرفتید مرا داشته باشید.
این آنی نیست که من وقتی به دریاچه « کاپیتال » نگاه می کردم می گفتم : « این است دنیای بزرگ ! و من هم در آنم » من دوست ندارم بگویم که می توانم در این دنیا در آسایش به سر ببرم و بدون هیچ نگرانی و در بی خبری کامل از شرکت خودم در این نسل کشی زندگی کنم . باز هم انفجار بزرگی در دور دست .

 

_7
وقتی از فلسطین برگردم با کابوس هایم دست به گریبان خواهم بود و احساس گناه خواهم کرد از این که در اینجا نمانده ام . اما می توانم خود را در کار زیاد غرق کنم . آمدن به اینجا یکی از بهترین کارهایی است که تا به حال انجام داده ام . خواهش می کنم وقتی به نظر خل می آیم یا اگر ارتش اسرائیل گرایشات نژادپرستانه خود را که می خواهد « سفید » ها را زخمی نکند کنار بگذارد علت آن را شرافتمندانه به این تعبیر کن که من در میانه یک نسل کشی هستم که خودم هم به طور غیرمستقیم از آن حمایت می کنم و دولت من در آن مسئولیت زیادی دارد.
دوستت دارم همان طور که بابا را.
متاسفم از این که نامه بدی نوشته ام .
خوب الان آدم جالبی که کنار من است کمی نخود به من داده باید آن ها را بخورم و تشکر کنم .
راشل
28 فوریه 2003
ممنونم که به آخرین ایمیل من جواب دادی . به این ترتیب من می توانم از شما و همه آن ها که نگران من هستند خبر داشته باشم . بعد از این که آن نامه را برای تو نوشتم به مدت ده ساعت از گروه خودم جدا ماندم . این مدت را در ناحیه « حی السلام » در یک خانواده گذراندم . آن ها تلویزیون کابلی داشتند و مرا به شام مهمان کردند. دو اتاق جلویی خان آن ها عملا غیرقابل استفاده است چون دیوارهایش با توپ و خمپاره سوراخ شده است . حالا همه خانواده پدر و مادر و سه بچه در یک اتاق می خوابند. من روی زمین پهلوی کوچکترین دخترشان که اسمش « ایمان » است خوابیدم . ما دو نفر یک لحاف داشتیم . دیشب کمی به این دختر برای انجام تکالیف انگلیسی اش کمک کردم و بعد هم همگی فیلم « پت سیمتری » را نگاه کردیم که فیلم ترسناکی بود. به نظر همه شان عجیب می رسید که دیدن این فیلم برای من دشوار بود.
جمعه روز تعطیل است و وقتی بیدار شدم آن ها « گومی بیرز » را که به زبان عربی دوبله شده تماشا می کردند. با آن ها صبحانه خوردم و وقتی با بچه ها روی بسته رختخواب نشستم و تلویزیون نگاه کردم یاد کارتون روزهای شنبه افتادم . بعد از آن پیاده به سمت « بازار ازیل » راه افتادم جایی که نضال منصور رفعت مادر بزرگشان و همه آن فامیل بزرگی که با مهربانی مرا پذیرفته بودند زندگی می کنند. یک روز مادربزرگ یک داستان مصور درباره دخانیات به زبان عربی داد من بخوانم در حالی که با انگشت به رنگ سیاه شال خودش اشاره می کرد. به نضال گفتم به او بگوید که مادر من خیلی خوشحال می شود اگر بداند کسی کتابی به من می دهد درباره این که چطور دود ریه ها را خراب می کند. در اردوگاه ناصریه زن برادر او را هم دیدم و مدتی با بچه کوچولویش بازی کردم . زبان انگلیسی نضال هر روز بهتر می شود. او تنها کسی است که مرا « خواهر من » خطاب می کند. او دارد به مادرش هم یاد می دهد که وقتی مرا می بیند به انگلیسی بپرسد « حالت چطوره »

 

_8
ما هر روز صدای تانک ها و بولدوزرها را می شنویم از خیلی نزدیک . اما این مردم همبستگی و برادری زیادی با هم دارند همین طور با من . وقتی با دوستان فلسطینی هستم کم تر احساس وحشت می کنم تا وقتی که می خواهم به عنوان یک ناظر حقوق بشر یا خبرنگار یا مبارز واکنش نشان بدهم . این مردم نمونه خوبی هستند. برای این که آدم یاد بگیرد که چه طور در راه های طولانی و سخت مقاومت کند. می دانم که این شرایط با شدت و ضعف گوناگون بر آن ها حادث می شود و سرانجام هم می تواند نابودشان کند ولی از قدرت آنها در حفظ و نشان دادن شرف انسانی شان حیرت می کنم . در شرایط فوق العاده دشواری که به سر می برند می خندند سخی و بخشنده هستند زندگی خانوادگی را حفظ می کنند و این همه با حضور مداوم مرگ ...
حالا بعد از این صبح خوبی که گذراندم حالم کمی بهتر است . گاه وقتی فکر می کنم که ما تا چه حد قادریم بدی کنیم از همه چیز ناامید می شوم و تا به حال هم وقت زیادی را برای نوشتن و توضیح این ناامیدی ها و سرخوردگی ها گذرانده ام . اما حالا باید بگویم که قدرت و ظرفیت آدمی را برای خوب بودن حتی در موقعیت های دشوار شناخته ام و این را قبلا نمی دانستم فکر می کنم نام دقیق آن بزرگواری و مناعت است .
دوست دارم شما هم روزی این آدم ها را ملاقات کنید. شاید با کمی شانس این روز پیش بیاید.
راشل کوری

16 مارس 2003
بیانیه پدر و مادر راشل
ما اکنون در حال سوگواری هستیم و تلاش می کنیم جزئیات مربوط به مرگ راشل در نوار غزه را به دست بیاوریم . ما فرزندانمان را طوری پرورش دادیم که زیبایی های جامعه جهانی و خانواده را پاس بدارند و افتخار می کنیم که راشل توانست براساس باورهایش زندگی کند. او سرشار از عشق و احساس وظیفه نسبت به همنوعانش در همه جای جهان بود و او جانش را برای دفاع از آن ها که خود بی دفاع هستند گذاشت . راشل از نوار غزه برای ما می نوشت و ما مایلیم تجارب او را از زبان خودش در رسانه ها منتشر کنیم .
ای ـ میل هایی که او برای ما می فرستاد به شدت روی خانواده اثر گذاشت و باعث شد ما به خاورمیانه به شیوه ای فکر کنیم که قبل از آن هرگز برای ما معمول نبود. ما که تماس مستقیم با اسرائیل و فلسطین نداشتیم نمی توانستیم وضعیت فاجعه بار فلسطینی ها را دریابیم . چون آمریکایی بودیم اتحاد و همدلی ما همیشه با مردم اسرائیل بود.
بعد از مرگ راشل ما فهمیدیم حرف های او روی دیگران نیز اثر مشابهی داشته و زندگی آن ها را همانطور تغییر داده که زندگی ما را. این به خاطر مرگ راشل نیست بلکه به خاطر پنجره ای است که نوشته های او به روی آنچه بر فلسطینی ها می گذرد می گشاید و به خاطر فراخوان او به اقدام .

 

_9
اوایل امسال وقتی نمایش نامه ای که براساس ای میل ها و یادداشت های راشل تهیه شده در لندن به نمایش گذاشته شد ما تاثیر مستقیم حرف های راشل را بر دیگران دیدیم . نمایش نامه که عنوان « اسم من راشل کوری است » را بر خود داشت فقط شرح چگونگی مرگ راشل نیست هرچند راشل به خاطر نحوه ی مردنش شناخته شد و در یاد ماند. نمایش بر جوهر انسانی راشل متمرکز است و تحول او را از یک دختر نوجوان معمولی که در پی کشف خویش است تا انسانی که در جستجوی یک نظر سیاسی است دنبال می کند. نمایشنامه شامل بعضی نوشته های راشل هم هست که شاید به نظر ما یا حتی خودش ـ نامناسب باشد. این خیلی بهتر است تا این که از او یک سمبول یک بعدی ساخته شود.
دختر ما قطعا به سمبولی مثبت برای مردم تبدیل شده است . داستان او و حرف هایش به دیگران انگیزه میدهد که کاری بکنند نه این که فقط بنشینند و درباره وضعیت جهان در اتاق نشیمن شان حرف بزنند و احساس ناراحتی کنند. در تعطیل آخر آن هفته ای که راشل به قتل رسید ما با دوستان قدیمی او صحبت می کردیم چه کار می توانیم بکنیم . ما شاید از بسیاری دیگر از پدران و مادرانی که فرزندانشان را از دست داده اند خوشبخت تریم . چون و کاری که باید می کردیم معلوم بود. راشل با تلاش برای آموزش و ایجاد ارتباط ماندگار یا فلسطینی های رفح برای ما راهی گشوده بود.
راشل در ای ـ میل به دوستش تاد بیش از ده بار گفته بود « بیا این جا » او دوباره و دوباره این را تکرار می کند. این چیزی بود که راشل از ما می خواست : تلاش برای ادامه ی کاری که او شروع کرده بود.
راشل یک ماه قبل از این که به قتل برسد ایمیل زیر را برای ما فرستاد : امید من این است که هر روز بر تعداد آدم هایی افزوده شود که در برابر جهتی (سیاست قدرتمندان ) که جهان در پیش گرفته است بایستند جهتی که در آن تجارب شخصی ما بی ربط به حساب می آید اجتماعات ما فاقد اهمیت شمرده می شود ما در آن موجوداتی بی قدرت هستیم آینده ما را رقم زده اند و بالاترین سطح انسانیت با خریدی که در بازار می کنیم رقم زده می شود.


مادر چه چیز برای این مردم مانده اگر پاسخی داری به من بگو. من ندارم . اگر هر کدام از ما زندگی آنها را می دیدیم ... آیا برای دفاع از خودمان از هر وسیله ای حتی خشونت آمیز استفاده نمی کردیم

 

_10
از شروع انتفاضه تاکنون ششصد خانه فقط در رفح خراب شده است . اکثریت ساکنان این خانه ها هیچ ارتباطی با مبارزان نداشتند فقط در نزدیک مرز زندگی می کردند
چه چیز برای این مردم مانده اگر پاسخی داری به من بگو. من ندارم . اگر هر کدام از ما زندگی آن ها را می دیدیم ; می دیدیم که چطور آسایش و رفاه از آن ها سلب شده می دیدیم که چطور با بچه هایشان در جاهایی شبیه انبار و پستو زندگی می کنند
برایم غیرقابل تصور است که آن چه در اینجا می گذرد می تواند در دنیا پیش بیاید بدون این که اغتشاش و آشوب و جنجال عمومی درپی داشته باشد. این ها قلبم را به درد می آورد همان طور که در گذشته هم برایم دردناک بود. چه چیزهای شنیعی که اجازه می دهیم درجهان بگذرد
این چیزی است که من در اینجا شاهدش هستم . قتل و کشتار حمله های موشکی مرگ بچه ها با گلوله این ها قساوت است و وقتی همه این ها را یک جا در ذهنم جمع می کنم از احتمال فراموش شدن آن وحشت می کنم
من احساس ناامیدی می کنم . من متاسفم که این پستی و دنائت جزو واقعیت های جهان ماست و این که ما در عمل در آن شرکت می کنیم
من در میانه یک نسل کشی هستم که خودم هم به طور غیرمستقیم از آن حمایت می کنم و دولت من در آن مسئولیت زیادی دارد
وقتی با دوستان فلسطینی هستم کم تر احساس وحشت می کنم تا وقتی که می خواهم به عنوان یک ناظر حقوق بشر یا خبرنگار یا مبارز واکنش نشان بدهم
از قدرت آنها در حفظ و نشان دادن شرف انسانی شان حیرت می کنم . در شرایط فوق العاده دشواری که به سر می برند می خندند سخی و بخشنده هستند زندگی خانوادگی را حفظ می کنند و این همه با حضور مداوم مرگ ...
افتخار می کنیم که راشل توانست براساس باورهایش زندگی کند. او سرشار از عشق و احساس وظیفه نسبت به همنوعانش در همه جای جهان بود و او جانش را برای دفاع از آن ها که خود بی دفاع هستند گذاشت
0





لیست کل یادداشت های این وبلاگ ?
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 1492 بازدید
  • درباره من
  • اشتراک در خبرنامه
  •